آوای نازمآوای نازم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
آنا ی نازمآنا ی نازم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

هدیه ناب خدا

شروع هفته یازدهم،ویزیت دکتر

سلام نی نی نازم مامانی امروز هفته دهم تموم شد و هفته یازدهم شروع . خداروشکر امروز ساعت 4 هم وقت داشتیم با دکتر مصدق و رفتیم خانم مهربونی بود . جواب آزمایشاتم رو دید و همه چی خوب بود و گفت یه چیزایی کمه برام نوشت که انجام بدم . سونو و آزمایش غربالگری هم نوشت و گفتن که هفته ی دیگه برم همونجا وقت بگیرم و انجام بدم و من هم گل روی شما رو ببینم .. بیصبرانه منتظرم . دکتر گفتن که برنج و نون رو کم میکنم . نمک رو حذف میکنم و قند رو هم کم . جگر و کالباس نمیخورم و روزی 9 لیوان آب و ... . فشارم رو گرفتن 9 روی نفهمیدم چند بود و وزنم 65800 . البته فکر میکنم اشتباه شده . ماما گفتن که با ترازوی خونه هر روزی که خواستم برم پیش دکتر خودمو وزن کنم و بهشون ...
24 دی 1392

آزمایش - تولد مامانی - هفته دهم

سلام گل مامان قربونت برم که الان اندازه ی زیتون هستی .. از شنبه میگم که رفتم آزمایشم رو دادم و وقت گرفتم برای دکتر که بیست و سوم دی ساعت 4 بعدازظهر دکتر مصدق . اولین باره که میریم پیشش احتمالا کارش خوبه که انقدر هم سرش شلوغه . خوب شد زود زنگ زدم یعنی حالا وقت داشتم . روزای زوج بعدازظهرها هستش و روزای فرد صبح ها . یکشنبه شب هم عزیزجون و آقاجون ( مامان و بابای بابا هادی ) هم رفتن مکه و راهیشون کردیم ماهم باهاشون ثبت نام کرده بودیم ولی به خاطر وجود شما و همینطور امتحانات باباهادی کنسل کردیم و اونها رفتن و ایشالله وقتی شما اومدی و بزرگ که شدی با هم میریم . ایشالله به سلامتی برگردن و سوغاتی های خوب خوب بیارن برامون و اما دیروز دوشنبه 16 د...
17 دی 1392

شروع هفته نهم

سلام جینگیل مامان عشقم آرامشم نفسم قربونت برم عزیزکم امروز 57 روزته مامانی و هفته نهم رو شروع کردیم . کی میشه بیام بنویسم هفته ی سی و نهم شروع شد ؟ خوبی اون تو ؟ جات خوبه ؟ راحتی ؟ عزیز دلم ایشالله همیشه سالم باشی عسلم من هم خوبم و گفته بودم که خیلی زود خسته میشم و همش دوست دارم استراحت کنم یه موقع هایی دلم یه کوچولو درد میگیره ولی خیلی زود خوب میشه .خوشحالم این ماه دومی هست که پری جان تشریف نمیارن . سرماخوردگیم خوب شد خداروشکر فقط این آلودگی هوا هم برطرف میشد عالی بود اون موقع میتونستیم بریم بیرون باهم بگردیم خرید کنیم لذت ببریم . خسته شدم از بس تو خونه موندم . دوست دارم زودتر بدونم دخملی یا پسمل تا بریم برات خرید کنیم وای وای سرویس خ...
10 دی 1392

سرماخوردگی

چند روزه نمیتونم مطلب بذارم اعصابم خورد شده از این نت فضایی. با گوشی هم نمیتونم فارسی بنویسم بدتر .. از همون روز که گلوم درد میکرد و رفتم بیرون سرما خوردم شدیـــــــــــــــد .. هی میترسم بازم نشه یه جمله مینویسم تایید میکنم و دوباره .. آره عزیزم دارو هم نمیتونم بخورم  کارم شده خوردن پرتقال لیمو شیرین سیب شیر و سووووووپ روز اول که انقدر حالم بد بوووووووووووود که نگو بابایی هم که منو تو اون حالت میدید خیلی ناراحت بود.. با اون حالم به زحمت بلند میشدم از جام و یکم سوپی چیزی درست میکردم .. مامانم بیچاره خودش که یه ماه سرماخورده و خوب نمیشه بازم میگفت بیا اینجا بمون منم نرفتم اونجا برادر زاده هام میان اونا هم میگیرن و هم اینکه با و...
7 دی 1392

5 سال گذشت ...

3 دی 87 من و بابایی عقد کردیم و از اون روز 5 سال میگذره حالا با وجود تو ما خوشبختر از هر موقع دیگه هستیم . خیلی خوشحالم که دارمت و همینطور خوشحالم که یه زن هستم و میتونم یه همچین حس فوق العاده ای رو تجربه کنم ازت ممنونم عزیزکم که اومدی و قول بده تا همیشه پیشمون بمونی . خدایا شکرت .. ایشالله سال دیگه این موقع تو بغلم نشستی و یه نی نی 5 ماهه شیرین شدی واسه خودت و منم هی میخورمت و میبوسمت .. امروز به خاطر شما رفتم ماهی تازه خریدم و درست کردم و خوردم که به شما ویتامینای خوب خوبش برسه .. از امروز صبح گلوم درد میکنه و هی آب نمک قرقره میکنم تا بدتر نشه ..
3 دی 1392

آغاز هفته هشتم

در این هفته جنین هشت هفته ای است و چون تمام اعضای داخلی بدن کامل است حالا میتوان جنین را بچه خواند اما تا لحظه ی تولد به رشد ادامه میدهد . کودک شما حدود 1.6 سانتی متر است. او مرتبا حرکت میکند و تغییر مکان میدهد. دنبالچه جنینی او در حال ناپدید شدن است . مامانی قربون اون دست و پاهات بشه وای که بیای بغلم چقدر دست و پاهات رو بخورم و بوسشون کنم عزیزکم . مامانی ازخودم که بگم این روزا خیلی زود خسته میشم و همش دوست دارم دراز بکشم و بخوابم . از غذا خوردنم که گفتم نمیتونم مثل همیشه بخورم باید کم کم بخورم و زودی هم گشنم میشه . خدارو شکر حالت تهوع ندارم و از این بابت راحتم . خیلی دوست دارم گل نازم ..... ...
2 دی 1392

30 آذر اولین سونو - 47 روزگی - شب یلدا

سلام جینگیل مامان قربونت برم که یه نقطه بودی.حیف که جواب سونو رو میذارن تو پروندم و نمیتونم عکست رو بذارم اینجا ولی همش جلوی چشممی عزیزدلم .. آره مامانی روز شنبه رفتم بیمارستان و فرستادن پیش دکتر خودم خانم دکتر اشتری سونو شدم و وای که چه لحظه ای بود و نیشم تا بناگوش باز بود و دکتر هم که شروع کرد کامل حرفاش تو ذهنم حک شد که میگفت به به به خداروشکر حاملگی داخل رحمی جنین زنده ضربان قلب طبیعی دیگه یه چند تا اندازه گفت و سنتو گفت منم که هنگ بودم و بلند که شدم فقط به مانیتور زول زده بودم و شما رو نگا میکردم که چقدرررر کوچولو بودی و دکتر گفت که حالا برو پذیرش بگو از نمیدونم چی چی یه دکتر برات انتخاب کنن که دیگه تحت نظر اون باشی دیگه انقدر هنگ بود...
2 دی 1392
1